و تنهایم
در اتاقی روشن
با دلی تاریک
در محیطی آرام
با قلبی جوشان
می شنوم
تپش هایش را
همگام با تیک تاک
تیک تاپ
تیک تاپ
تیک درس
تاپ غم
تیک درس
تاپ من
تیک کتاب
تاپ تو
تیک کتاب
تاپ عشق
تیک استاد
تاپ دستم
تیک استاد
تاپ قلبم
تیک استاد
تاپ عشقم
تیک استاد
تاپ دلم
تیک مشق
تاپ دست
تیک مشق
تاپ چشم
تیک مشق
تاپ برق
تاپ تاپ تاپ
تاپ تاپ تاپ
می بینم
و نیز می بینم
برق چشمش
رنگ چشمم
می بینم و می شنوم و حس می کنم
می گویند
با بی زبانی
گنگ ترین واژگان را
تلخ ترین لحظات را
نابترین ِِ کلام
حساسترین ِلغات
تلخ ترین ِ لحظات
که ببینی
و بدانی که می بینی
و بدانی که نتوانی
و بدانی که نیست
مانندش
در جهانی مانند
ودانی که نیاید
و رود و روند
و سخت است
و تلخ
که بدانی که می رود
ونمی آید
و می مانی
تنها
با برق چشمانش
تاپ تاپ تاپ
تاپ تاپ تاپ
وسخت است
زندگانی
با برق چشمی که ندانی
وتنها ببینی
وندانی از کدامین سو
شد روانه
تا مقصد چشمت
تا مقصد قلبت
با برّنده ترین ِ نگاهها
با نابترین احساس ها
برقی که برد
رنگ چشمت
زند و رود
وبماند بر قلبت
و خواند قلبت
وگرداند ترا
غم زده و آواره
و بمانی و نماند
و بمانی و بمانی
و بدانی که نماند
و بمانی و بمانی
که نیست با لا تر از سیاهی رنگی
نیست
ایستادی روبروم
روبرو
گفتی: خدا حافظ
هیچی نگفتم
گفتی: میدونی که ...باید برم
هیچی نگفتم
گفتی: متاسفم...ولی...میدونی که
هیچی نگفتم
گفتی: مواظب خودت باش
هه...هیچی نگفتم
دست تکون دادی و پشتت رو به من کردی و رفتی
رفتی...
رفتی...
اونقدر ازم دور شدی و رفتی که دیگه ندیدمت
رفتی...
رفتی...
ساعتها ایستادم
تنها
و روزها و ماهها و سالها
تنها
و تو هنوز می رفتی
.
.
.
ایستاده بودم هنوز
صدایت آمد از پشت سرم
پشت سر
گفتی سلام
هیچ چی نگفتم
گفتی: من برگشتم ...آخه... میدونی که
هیچ چی نگفتم
هیچ چی نگفتم
فقط صدایی در درونم می گفت
زمین گرد است
زمین...گرد است